درباره من

۷ دی ۱۳۹۱

نه اجازه پدر، نه اجازه دادگاه

 در خبرها آمده است که عده زيادى از دخترانى که به دلايلى پدر و مادرشان از همه جدا شده اند و اکنون اين دخترها به سن ازدواج رسيده اند و مى خواهند ازدواج کنند با مشکل روبرو مى شوند چون پدرشان اجازه نى دهد آنها ازدواج کنند. چرا اينطور است؟ چه دلايلى وجود دارد که پدرها نمى خواهند به دخترانشان اجازه ازدواج بدهند؟  دلايل زيادى مى تواند داشته باشد. خبرها مى گويند پدران بخاطر لجبازى با مادر اجازه نمى دهند دخترشان ازدواج کند. من واقعا نمى دانم اين دليل چند درصد اين موارد را توضيح مى دهد. ولى اتفاقى که دارد مى افتد اين است که طبق قوانين اسلامى وقتى پدر و مادر جدا ميشوند، سرپرستى فرزندان به پدر مى رسد. در خيلى از موارد مادر بعد از جدائى حتى حق ديدن فرزندانش را هم ندارد. اما در مواردى هم که فرزندان با مادر مى مانند و پيش او بزرگ ميشوند، مانند اين مورد مشخصى که شما به آن اشاره کرديد، قوانين اسلامى دست از سر آنها بر نمى دارند و وقتى دخترى به سن ازدواج مى رسد از آنجائى که بدون اجازه پدر نمى تواند ازدواج کند، دچار مشکل مى شود. مهم نيست سن او چقدر است، ممکن است سى سال هم سن داشته باشد. اما طبق قوانين اسلامى نمى تواند بدون اجازه پدر ازدواج کند و ظاهرا بعضى از پدرها هم به هر دليلى اجازه نمى دهند دخترشان با فرد مورد نظرش ازدواج کند، بعضى پدرها که اصلا نيستند و سالهاست ارتباطشان با فرزندشان قطع شده است و کسى نمى داند کجا هستند و بعضيها از فرد مورد نظر خوششان نمى آيد و ديگران هم بقول اخبارى که شما خوانديد لجبازى مى کنند. مهم نيست به چه دليلى اين مانع بوجود مى آيد. چيزى که غير انسانى است و بايد مورد اعتراض قرار گيرد اين حقيقت است که اين دختران حق تصميم گيرى براى آينده خود را ندارند. که زن نمى تواند بعنوان يک انسان حق انتخاب داشته باشد. تازه اين يک جنبه اين معضل است.  اما ظاهرا در اين موارد دختر مى تواند به دادگاه رفته و از دادگاه بخواهد به او اجازه ازدواج بدهد. آيا اين بنظر شما راه حل هست يا نه؟  يک لحظه دادگاههاى ايران را تصور کنيد و مشکلاتى را که يک دختر جوان بايد در کريدورهاى اين دادگاهها متحمل شود را در نظر بگيريد تا بتوانيد تصميم بگيريد آيا اين راه حل خوبى هست يا نه. حتى اگر دخترى شهامت کافى داشته باشد و بخواهد موضوع را به دادگاه بکشد هم بايد از هفت خوان رستم بگذرد تا به نتيجه برسد. بايد به دادگاه ثابت کند که حق با اوست، دادگاه بايد تحقيق کند و متقاعد شود که دلايلى که پدر براى مخالفت با ازدواج دخترش دارد درست نيست و الى آخر. از طرف ديگر محدوديتها و ملاحظات زياد فرهنگى و سنتى است که مانع مى شود اين پرونده ها به دادگاه برسد. فکرش را بکنيد، بسيارى از خانواده ها نمى خواهند بخاطر ازدواج پسرشان با چنين دخترانى کارشان از همان اول به دادگاه و دادگاه کارى کشيده شود. حتى اگر بعضى خانواده ها روشن و مدرن هم باشند سنتى فکر نکنند و مانعى در اينکار نبينند، خود سر و کله زدن با دادگاه و طى کردن اين پروسه مهر خود را خواهى نخواهى بر زندگى اين زوج خواهد گذاشت و آنها را از همان ابتدا دچار مشکل خواهد کرد. بعضى از دخترانى که در اين مورد با خبرنگاران مصاحبه کرده اند، مى گويند اين کار تحقير آميز است. مى گويند احساس مى کنند به آنها بى احترامى مى شود و به آنها اهانت مى شود که مجبورند براى چنين کارى به دادگاه بروند.  دقيقا همينطور است و اين ريشه در قوانين اسلامى دارد که زن را انسان بحساب نمى آورد و به او اجازه انتخاب براى زندگيش نمى دهد. وقتى مى گوئيم انسانى به سن بلوغ رسيده است يعنى يک فرد بالغ و عاقل است و مى تواند براى زندگى خودش تصميم بگيرد. طبق قوانين بين المللى يک فرد ١٨ ساله انسان بالغ محسوب مى شود و مى تواند ازدواج کند و يا براى آينده اش نقشه بريزد. اين انسان به کسى تعلق ندارد که لازم باشد به آن فرد مراجعه کند تا برايش تصميم بگيرد. و خوب مى توانيد تصور کنيد که زن جوان بيست و پنج يا سى ساله اى که بهش گفت مى شود نمى توانى بدون اجازه کس ديگرى ازدواج کنى و بايد يا پدرت اجازه بدهد يا بروى از دادگاه نامه بگيرى، چقدر تحقير ميشود. اين موضوع واقعا برخورنده و تحقير آميز است. زن را در موقعيتى پست و فرودست قرار مى دهد که هيچ دخالتى در سرنوشت خود ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر